چینه

چینه

چینه

چینه

 

فرستنده: جناب آقای محمد مطیعی

 

xx:دم اقای مطیعی گرم 
فقط لطفا اسم نفراتی که در عکس های قدیمی هستند رو هم بذارین 
من اون عکس های قدیمی هیچکدوم رو نمیشناسم
اون دو تا یچه که تو گل هستن کین؟

محمد مطیعی:چینه گذارها.:مرد بیل بدست ابوالقاسم فلاح. استادچینه گذار:حسین پورمرادیان .پسری که داره کار میکنه :اکبرپورمرادیان. اون یکی هم احمداکبری..بچه های تو گل همون رضا وجوادن..اونی که از چاه داره میادبیرون حاج محمد فلاح. اونی که کلاه لری به سرشه :ابوالفضل مختاری

محمد فلاح: اصلاحیه معرفی عکسها1 بیل بدست مرحوم کریم پورمرادیان چینه گذار برادرش حسین پورمرادیان گل لغت کن فرزندش اکبر نظاره گر حقیر حاج محمد فلاح قبل از ازدواج دوران راهنمایی


موضوعات مرتبط: معرفی اسفندآبادی ها ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : 19 / 10 / 1394برچسب:اسفندآباد,چینه,قدیم,, | | نویسنده : اسفندآبادی |

در زمانهای دور در اسفندآباد هنگامی که هنوز برق و امکانات امروز مانند تلویزیون و کامپیوتر و موبایل و ... نبود . هنگامی که خانمی وضع حمل می کرد به مدت 7 شب اقوام و خویشان دور هم جمع می شدند و کسانی را هم که در زمینه نواختن نی و دف و خواندن آواز های محلی سررشته داشتند دعوت می کردند و خلاصه دور هم خوش و خرم بودند و بزرگ تر ها خاطراتی از قدیم تعریف می کردند و قصه و داستان می گفتند و تنقلاتی ماننده تخمک و پسته و پشمک و نخود چی کشمش می خوردند .

 و اگر فرزند به دنیا آمده پسر بود هنگام ختنه سوران برنامه پهلون کچل که یک نوع خیمه شب بازی بود اجرا می کردند .

به این ترتیب که خدا بیامرز مصطفی عباسعلی که در این زمینه سررشته داشت را دعوت می کردند و او عروسک هایی که در انگشت های خود می برد و پشت پرده ای که در یک گوشه اتاق نصب می کردند قرار می گرفت  و یک آقایی هم که در زدن دف مهارت داشت (معمولا آقای میرزا علی عمودی نژاد و یا آقای محمود عمودی نژاد عهده دار بودند) به عنوان بابای پهلوان در جلو پرده می ایستاد و جواب پهلوان را می داد و حرفهای او را تکرار می کرد تا تماشاچیان متوجه حرف های پهلوان کچل بشوند.

داستان از این قرار بود که پهلوان کچل عاشق دختری به نام پیچ خانم آقا شده بود ولی شرط رسیدن پهلوان به او این بود که می بایست تعدادی از دیوهای سیاه و سپید را از بین می برد تا بتواند به آرزوی خود برسد و در این بین جریاناتی اتفاق می افتاد و پهلوان کچل با تمام دیو ها جنگ می کرد و آن ها را یکی پس از دیگری می کشت  و روی پرده آویزان می کرد .

خواستگاری و بعد از آن عروسی آن دو برگزار می شد. در مراسم عروسی شادی و زدن و پایکوبی انجام می گرفت و شخصی به نام شیشه باز که یکی از عروسک های خیمه شب بازی بود شیشه بازی می کرد و با زدن دف و خواندن که می گفت: «شیشه باز شیشه بازی می کنه، آی شیشه باز شیشه بازی می کنه» پهلوان کچل و پیچ خانم آقا به خانه بخت می رفتند.

خلاصه در آن چند شب اقوام دور هم جمع بودند، می گفتند و می خندیدندو بعضی وقتها تا صبح نی می زدند و می خواندند.

دلها بیشتر به هم نزدیک بود

چه مردمان ساده و بی ریا و مهربانی بودند.

خلاصه یاد اون روزها بخیر...

"نویسنده متن جناب آقای سید محمد میری"


برچسب‌ها:

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.